سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش که با هم باشیم
 

بچه های پیش دانشگاهی دلشان نازک است . 

دلشان خیلی نازک تر از چیزی است که شما فکر می کنید . 

مثلا نباید روز تولدشان از آن ها آزمون جامع بگیرید . 

مثلا نباید در هوای سرد پاییز در گرگ و میش صبح جلوی در زیادی معطلش کنید چون ممکن است بزند زیر گریه . و خب خوب نیست کوچه شاهد گریه های یک دختر پیش دانشگاهی باشد . 

نباید از او قول بگیرید که در آینده کروکی محل کارش را برایتان ایمیل کند .

نباید وقتی خسته و کوفته از مدرسه می آید مثلا اگر راننده سرویسش بودید برایش از اخوان شعر بخوانید . یا از خسرو گل سرخی . 

مخصوصا اگر می دانید این دختر بیچاره ادبیات دوست دارد . مخصوصا اگر می دانید این دختر بیچاره ی کنکوری دارد برای ادبیات این همه جان می کند . مخصوصا اگر می دانید او روزی المپیاد می خوانده . 

اگر می دانید که تمام زندگی او با شعر آمیخته شده . وقتی شما برایش از خسرو گل سرخی شعر می خوانید؛ از آیینه ی روبه روتان حواستان به او باشد . به او که به چراغ های اتوبان زل زده و دارد یواشکی گریه می کند . 

دل بچه های پش دانشگاهی نازک است . 

نباید یکی از درس های کتاب عربی شان دخترک کبریت فروش باشد . چون وقتی صبح آن را با خواب آلودگی توی دفترشان ترجمه می کند ممکن است گریه شان بگیرد. 

مخصوصا اگر می دانید کتاب دخترک کبریت فروش کودکی هایشان هنوز در کتاب خانه شان هست . مخصوصا اگر می دانید آن ها عاشق عکس های آن کتاب هستند.

مخصوصا اگر می دانید این قصه را آن ها با صدای مادرانشان حفظ اند . 

دل پیش دانشگاهی ها خیلی نازک است . آن ها حساس و زودرنج هستند . 

نباید سرشان داد بزنید . نباید آن ها را خنگ خطاب کنید . نباید به اشتباهاتشان بخندید . نباید درصد ریاضی شان را به رخشان بکشید . 

نباید استاد مرد برایشان بگذارید تا آن ها در طول کلاس از استرس دیوانه شوند . اگر استاد مرد می گذارید برای درس ریاضی نگذارید . اگر برای ریاضی می گذارید استاد مرد عصبانی نگذارید . 

بچه های پیش دانشگاهی گاهی نیاز به تنهایی دارند . گاهی نیاز دارند که در اتاق آزمون تنهایشان بگذارید تا راحت بلند گریه کنند . نیاز دارند تا گاهی بگذارید تنهایی به حیاط بروند و فکر کنند . 

گاهی نیاز دارند از کلاس بیایند بیرون و بروند یش دوست المپیادیشان .

بچه های پیش دانشگاهی از کامپیوتر کمی با احساس ترند . کمی نیاز به توجه بیشتر دارند . مریض که می شوند باید یکی مدام بوسشان کند .

و بهشان یادآوری کند که این روزهای کمی تا حدی سخت بالاخره اش که تمام می شود . هان ؟ 

نباید از بچه های پیش دانشگاهی انتظار داشت حواسشان به همه چیز باشد . یعنی به طور همزمان حواسشان به آن ده تومان پولی که باید به پیشاهنگشان بدهند ، آن هفت قطعه عکسی که قرار است به خانوم پروندی مدرسه شان بدهند، آن پلی کپی را که هنوز کلیدش را ندارند بگیرند ، آن جزوه ای را که هنوز ننوشته اند و باید بنویسند، آن پنجاه تا تست ناقابل عربی نزده شان ، آن زنگ نزده به دوستشان ، آن پیامچه ی نزده به دوست بیمارشان که چند روز است مدرسه نیامده ، آن کتاب قلمچی ای که باید برای دوتسشان پیدا کنند، آن غذایی که زیر گاز است و باید زیرش را کم کنند، آن پست وبلاگشان که توی مغزشان فاسد شده و هنوز ننوشته اند، آن شعری که سه روز روی میز مانده و نخوانده اند ، آن قرآنی که چشم به راه آن هاست و ... 

بچه های پیش داشنگااهی خیلی حساس اند . به نظرتان درست است که آن ها را به خاطر چشم ضعیفشان مسخره کنید؟ یا به خاطر کم کاری شب گذشته شان به او بگویید که با این وضعیت هیچی نمی شود و هی حقوق فلان دانشگاه و روان شناسی فلان داشنگاه را بزنید توی سرش! و اصلا حالیتان نشود که غیر از حقوق و روان شناسی لعنتی دروس دیگری هم هستند . مثل ادبیات !

خلاصه که بچه های پیش دانشگاه، پیش دانشگاهی هستند . یعنی برزخی بین مدرسه و دانشگاه . برزخی بین گذشته و آینده شان . یعنی فکر آینده یک لحظه دست از سرتان برندارد . یعنی هزار کار نکرده را پشت دفترتان لیست کنید . هزار کتابی که می خواهید بخوانید یا از نمایشگاه کتاب بخرید . 

به بچه های پیش دانشگاهی احترام بگذاریم . 

دوستشان داشته باشیم و درکشان کنیم. 

و برای آینده شان دعا کنیم ... 

برای دل نازکشان ... 

برای فکر مشغولشان .

برای اشک ناخودآگاهشان . 

برای خیال آینده و خاطرات گذشته شان که به جانشان می افتد و خب گاهی آدم از پا در می آید دیگر...نمی آید ؟ 

 

 

56705qt5sbnmia4jren.jpg

 

پینوشت1: شیش ماه از تیری که آمدیم و پشت میز پیش دانشگاهی ها نشستیم و گفتند برای دوستانتان که الان دارند کنکور می دهند دعا کنید، می گذرد و دقیقا به همین اندازه یعنی شیش ماه دیگر مانده . و این جزو عجایب عالم است .

پینوشت 2: به نجمه می گفتم: به همین اندازه که آمدیم باید برویم و تمام ! یادم نمی آید گفتم تمام یا ... خلاص !

پینوشت3 : خانوم شریفی بود . میگفت حالا می بینی که پشت این دیوار ها زندگی است با روزهایی که هیچ کدامش قشنگ نیستند .

ولی در مدرسه روزهای خوبی است که روزهای دوست نداشتنی هم درون خودش دارد ... 

پینوشت4: من باور نکردم و نمی کنم . 

 

 

 

یا زهرا

 

 


[ سه شنبه 92/9/26 ] [ 11:56 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 48
بازدید دیروز: 235
کل بازدیدها: 395051